تو اين دنياي نامرد يه دختر نابينا بود كه يه دست پسر داشت.
دختره دوست پسرشو خيلي دوست داشت. بهش ميگفت : اگه من دو تا چشم داشتم واسه هميشه باهات ميموندم.
يه روز يه نفر پيدا شد كه چشماشو داد به دختره. دختره وقتي تونست دوست پسرشو ببينه ديد كه اونم نابيناست. به پسره گفت : ديگه نميخوامت؛ از پيش من برو !
پسر وقتي داشت ميرفت لبخند تلخي زد و با اشك گفت :
-- مواظب چشماي من باش !! --